روایت های داستان قلعه هیمجی این است که افراد زیادی این قلعه را مکان خوش شانسی می دانند، برای اینکه از زمان ساخت آن تاکنون، بارها وبارها درگیر شورش و جنگ بوده، اما هیچ گزند و آسیبی به این قلعه عجیب و غریب وارد نشده است. بعد از چندین جنگ و نبرد برای تصاحب این قلعه، مالکیتش سرانجام به "خانواده تاداسومی" رسید. در طول دوران "اصلاحات میجی"، کشور و دولت ژاپن تصمیم گرفت تا قلعه هیمجی در تملک خودش یعنی در احاطه دولت ژاپن باشد. سپس ارتشی را برای تصاحب این مکان فرستادند، ولی حتی آن ها هم نتوانستند در طول یک روز موفق شوند تا هیچکدام از ساختارهای دفاعی قلعه هیمجی را درهم بشکنند و آنجا را تصرف کنند. هرچند، درنهایت خاندان تاداسومی هم قلعه را از دست داد. در دوران اضمحلال "سیستم دولتی هان"، قلعه هیمجی مجددا توسط شهر هیمجی خریداری شد و سپس در طول جنگ جهانی دوم، این شهر بمباران شد، اما این قلعه خوش شانس، بازهم هیچ گزندی ندید و همچنان سرپا ماند. حتی زمانی که یک بمب در خود قلعه هیمجی سقوط کرد، باز هم بخت و اقبال به کمک قلعه آمد و بمب عمل نکرد.واضح است که اگر بمب عمل می کرد، قلعه از بین می رفت، به طور کامل نابود می شد و این یادبود تاریخی از بین می رفت.
قلعه هیمجی هم اکنون به عنوان یک یادبود فرهنگی شناخته شده و از آن نگهداری میشود. بازدیدکنندگان میتوانند در این قلعه گشتی زده و از تاریخچهی پرفراز و نشیب آن مطلع شوند. اما نکته جالب که این قلعه را باز هم به دنیای عجیب گردشگران پیوند میزند، داستانهایی است که در موردش بر سر زبانها است. باور بر این می باشد که این قلعه مکان اصلی یکی از معروفترین داستانهای ارواح کشور ژاپن است.
آس چارتر در این مقاله نیمی از داستان را از گفته های دیگران به قلم آورده است، به دلیل تحریم ها و ناموجود بودن بلیط هواپیما و یا بلیط چارترهواپیما خارجی برای سفر به ژاپن دست به نوشتن گفته های دیگران شده ایم.
"اوکیکو" خدمتکاری بود که در این قلعه خدمت می کرد، اما سرنوشت ناخوشایندی در انتظارش بود. اوکیکو نزد ارباب قدرمندی به نام "تسان آئویاما" خدمت می کرد که یک سامورایی موفق هم بود. این ارباب، ده بشقاب مطلای زیبا داشت که علاقه بسیاری به این بشقاب ها داشت. وظیفه اصلی اوکیکو هم نگهداری و مراقبت از این بشقاب ها بود که به ظاهر در جایی بنام "عمارت بشقاب" محافظت می شدند. تسان به همسرش خیانت می کرد و در نهایت از اوکیکو تقاضای ازدواج کرد و از او خواست تا همسرش شود و همچنین به او گفت که قصد ترک همسر سابقش را دارد، اما اوکیکو در نهایت احترام به تسان جواب منفی داد، چون علاقه ای به او نداشت. ولی تسان نا امید نشد و در تصمیم خود اصرار بیشتری کرد. او یکی از ده بشقاب طلا را مخفی کرد و وقتی خدمتکار بیچاره سراسیمه به دنبال بشقاب گمشده بود نزد او آمده و گفت اگر او به دنبال بشقاب است پس باید خواسته او را بپذیرد و همسرش شود وگرنه او را متهم کرده و شکنجه خواهد داد و سرانجام نیز او را به شکلی فجیع خواهد کشت. اوکیکو دوست نداشت وقت خود را با این مرد بگذراند و هیچ چیزی را زجرآورتر از این مسئله نمیدید، به همین خاطر به سمت حیاط قلعه رفته و خود را داخل چاهی انداخته و خودکشی کرد. برای پنهان کردن دلیل واقعی خودکشی او، تسان این بشقاب را همچنان پنهان نگاه داشته و اوکیکو را متهم به دزدی بشقاب کرد. اما این آغاز ماجرایی بود که به باور بسیاری تا به امروز ادامه دارد.
بعد از آن شب ظاهرا هر شب روح اکیکو در قلعه ظاهر میشد، روحی که در ژاپنی به آن «یوریمی» (Yuurimi) گفته میشود. یوریمی روح فردی است که خیلی ناگهانی یا با خشونت مرده باشد. او را با انبوهی از موهای سیاه رنگ، لباس سفید توصیف میکنند. این روح رنج دیده از دیوارههای چاه بالا آمده، به سمت عمارت بشقابها میرود و همه آنها را دانه به دانه چک میکند. اما زمانی که به عدد نه میرسد و میبیند که خبری از بشقاب دهم نیست، نالههایش به آسمان رفته و با جیغهایش خون را در عروق شنونده منجمد میکند. در زمان شروع این پدیده تسان آئویاما متوجه شد که باید بشقاب گمشده را به جای اصلی خود برگرداند تا شاید روح آرام گیرد، اما او مرد لجبازی بود و از انجام این کار سرباز زد. اما داستان ظاهر شدن روح و نالههایش ادامه یپدا میکند و در نهایت به جنون تسان ختم میشود. او نیز سرانجام در پی این دیوانگی به زندگی خود پایان میدهد.
:: بازدید از این مطلب : 184
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0